دیشب ، شب دستیابی به یکی از مهمترین و زیباترین مراحل زندگیم بود . شبی که گل وجودم با تشعشع تمام شکوفا شد و 12 گلبرگ زندگیم در اوج زیبایی و غرور به خودنمایی پرداختن . دیشب قدمهای کوچولوم به زمین افتخار دادن و پاهام که بدون کمک دستهای دیگران روی خودشون ایستادن زمین رو مزین کردن. دیشب مامان و مادر و پدر ، یک دایره تشکیل دادن و من شدم مرکزش و هرکدومشون سعی میکرد با تشویق منو به سمت خودش بکشونه . و من با دهن باز از هیجان و خنده و دستهایی که مثل بال باز کرده بودم چند قدم به طرفشون میرفتم . با بزرگتر شدن دایره به تعدادقدمهای من هم اضافه شد و اینطوری راه افتادم . صدای خنده های سرخوشانه و مادرانه همه خونه مادراینارو پر کرده بود و من از ا...