یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

تئاتر قصه یک شب خیالی

قصه این تئاتر ماجرای پسر بچه ای بود که بدنبال الگوهای خارجی و کارتونی بود اما یک شب تو خواب شخصیتهای مورد علاقش اومدن مرد عنکبوتی ، لاکپشت نینجا و هیچ کار واقعی نتونستن براش بکنن چون همه اون اتفاقا فیلم بود و جلوه های ویژه .در عوض با قهرمان واقعی آشنا شد که یک رزمنده دفاع مقدس بود قصه جالب و متفاوتی بود ...
13 مهر 1397

تابستان۹۷(بخش دوم)

توی بخش قبل گفتم که کلاس ژیمناستیک و شروع کردم اما برای پر کردن ساعتهای طولانی روزهای تابستون کم بود و تصمیم گرفته شد که ادامه آموزش شنام رو هم برم . خوش شانسی اینکه نزدیک خونمون یک استخر تر تمیز و خوشگل موشگل باز شده بود که کارمونو خیلی راحت میکرد. یادم نمیاد پارسال تعریف کردم یا نه ؛ برای بار اول تابستون پارسار بود که به کلاس خصوصی آموزش شنا رفتم . البته خواهرمم به تعداد جلسات من تفریحی خریده بود تا همراه من باشه تو استخر .   پارسال مقدمات رو خیلی خوب و اصولی یاد گرفتم جوری که امسال مربی جدیدم خیلی تعجب کرد که اینقدر خوب تو ذهنم مونده و اصلا نیاز به تکرار و تمرین نداشت . دست خاله تارای عزیزم درد نکنه که انقدر خوب بهم یا...
13 مهر 1397

افتادن اولین دندان شیری

بلاخره بعد از مدتها انتظار به آرزوی عجیبم رسیدم و اولین دندون شیریم افتاد چند ماهی بود در حسرت افتادن دندون دیگران از جمله محمد صادق بودم و مامان و با سوالای مکرر و پی در پی راجع ب اینکه پس کی دندون من میفته و چرا هنوز نیفتاده ... کلافه میکردم چون تولد امسالم هم مصادف با اربعین بود اواخر تابستون جشن تولدم رو اصفهان گرفتیم اما چند روز قبلش یهو فهمیدم دندونم کمی لقه . در حالیکه من از خوشحالی روی پا بند نبودم مامان بهم یک اولتیماتوم بسیار محکم داد ک نکنه باهاش ور بری و لقتر از اینی ک هست بکنیش . هیچ کاریش نداشته باش تا تولدت بگذره منم قبول کردم و خدایی سر قولم موندم . اما هفته پیش یک تکه فلز گاز گرفتم و گاز گزفتن همانا و لق شدن دندو...
3 مهر 1397