یک خانه دارعالی
دایی مهدی از مامانم که تو آشپزخونه بود پرسید: خواهر جلوی عطرین میز تلوزیون پاک کردی؟ مامانم گفت آره چطور مگه ؟ گفت بیا خودت ببین . و مامانم منو دید که با لنگه جورابم میکشیدم روی میز ال ای دی و بعد هم دولا شدم و به طبقه پایینش هم کشیدم . با دایی مهدی م عمو زنجیر باف بازی کردیم و این دفعه اونی که از خنده مرد دایی بود. نظر دایی راجع به من اینه : میگه با لحنش{همون لحن مخصوص خودم} همه حرفها و مقصودشو میرسونه . ...