درخشان!!!!
بعد از ظهر بود و مامان استراحت میکرد . تلفن زنگ زد . خاله بودن که خبر دادن دارن برای دیدنمون میان اینجا . خونه که مرتب بود اما من دویدم مامان و بیدار کردم گفتم :" پاشو پاشو خاله اینا دارن میان . برای درخشان کردن خونه بتو نیاز داریم." ...