یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

خنک

تابستون در راهه یک پیشنهاد خنک و خوشمزه : اسموتی توت فرنگی کاری هم نداره و ساده اس توت فرنگی ، موز ، شیر ، بستنی ، شکر به دلخواه و یخ همه رو داخل مخلوط کن ریخته و بعد از آماده شدن نوش جان کنید   ...
23 فروردين 1397

دل نوشته

همینطور که کابینتا رو ریختم بیرون و دارم تمیز میکنم و وسایلشونو میذارم سرجاهاشون یادم میفته به حرفی که صبح عطرین زده و باخودم فک میکنم اگه الان ننویسم حتما یادم میره اینه که تو وقت استراحت کوتاهی که به خودم میدم میام سراغ ربات تلگرامی نینی وبلاگ تا بنویسم مینویسمش اما وقتی برا چک کردنش وارد وب میشم کلی دلم میگیره ازین قالب جدید اجباری تحمیل شده ازینهمه تبلیغ در ۴ جهت اصلی و فرعی صفحه که نمیدونم اگه غیر اعضا وارد بشن میتونن اصلا مطلب و از تبلیغ تفکیک کنن یا نه ازین بی فکری یا بی سلیقگی در طرحای جدید وبلاگ ... با خودم فک میکنم یعنی اینهمه امکان برای ثبت خاطرات و عکسا مث اینستا مث یک  کانال تلگرام ایا نباید مسئولای سایت و به ای...
16 اسفند 1396

بگید من چی گفتم

زیرپوش سفید رکابی رو مامان با عجله داشت بهم می پوشوند که یکی از بنداش رد شد و افتاد زیر بغلم گفتم : منم عربستانی شدم مامان اولش اینطوری🤔 و ناگهان اینطوری شد و بعد هم اینطوری شد       پی نوشت : منظور منو ازین حرف گرفتین؟؟؟ اگه گرفتین برام نظر بذارید و بگید منظورم چی بوده؟؟ ...
16 اسفند 1396

عشق من مامان

جدیدا روزی چند بار از مامانم خو استگاری میکنم . یعنی هروقت بخوام شدت عشق و علاقم رو به مامانم نشون بدم حلقه ازدواجشو ازش میگیرم میذارم کف دستم و دو دستمو به شکل جعبه طلا روش قرار میدم و جلوی مامان زانو میزنم و میگم با من ازدواج میکنی و بعد که مامان بله رو داد انگشتر دستش میکنم گاهی وسط لباس پوشوندن موقع رفتن به مهد، گاهی موقع دارو دادن ....و کلا بیشتر وقتایی از مامانم تقاضای ازدواج میکنم که خیلی اذیتش کردم و باهام صبوری کرده بله دیگه ابراز عشق منم اینجوریاس ...
9 اسفند 1396

توچی میخوای من چی میخوام

محمدصادق:عطرین تو بزرگ بشی میخای چادری بشی یا مانتویی؟ عطرین : مانتویی محمد صادق: اونوقت خدا دوستت نداره من میخام زنم چادری باشه عطرین : منم میخام مردم اسباب بازی فروش باشه محمد صادق : منم میخام وقتی بزرگ شدم هم فوتبالیست بشم هم اسباب بازی فروش😍😅😘
28 بهمن 1396

تیلور

صدا میزنم از اتاق، ثمین جان مامان ، یک کاغذ و خودکار برای من از کشوی آشپزخونه بیار عطرین از هال میگه چی گفتی به ثمین؟ میگم: گفتم کاغذ و خودکار بیاره میپرسه نه اولش چی گفتی؟ میگم : اولش گفتم از توی کشوی آشپزخونه کاغذ و خودکار بیار میگه: نه اولش گفتی ثمین جون برای عطرین تلوزیون رو روشن کن کارتون ببینه بعدم یک کاغذ و خودکار بیار 🤪🤩 ...
17 بهمن 1396