عصای موسی
صدای در که می اید ، به دو میروی سمت درو فریادخوشحالی که" بابا اومد ". در را که می گشایی میپرسی " میخوای کفشاتو من بیارم تو؟" و انوقت اولین حباب در قلبم میترکد. شب به نیمه رسیده ، ثمین خواب است و تو هنوز به دنبال موضوع جدیدی برای بیدار ماندن میگردی. حواسم نیست که ناگهان میبینم رفته ای سراغ ثمین . هجوم می آورم سمتتان ، مبادا بیدارش کنی .....که مبینم داری صورتش را میبوسی و در گوشش نجوا میکنی &...