یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

بگید من چی گفتم

زیرپوش سفید رکابی رو مامان با عجله داشت بهم می پوشوند که یکی از بنداش رد شد و افتاد زیر بغلم گفتم : منم عربستانی شدم مامان اولش اینطوری🤔 و ناگهان اینطوری شد و بعد هم اینطوری شد       پی نوشت : منظور منو ازین حرف گرفتین؟؟؟ اگه گرفتین برام نظر بذارید و بگید منظورم چی بوده؟؟ ...
16 اسفند 1396