یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

آش جوجه!

یک برنامه ای تو کلاس عطرین جون برقرار شده که هر هفته چهارشنبه یکی از مامانا یک غذای گرم سبک مثل آش یا سوپ یا عدسی و ... درست کنه و برای بچه ها ببره . هفته دومش ب عطرین خورد چون فامیلیش با الف شروع میشه . هرچند ک من خودم مخالف بودم چون عطرین اهل نه غذای گرمه و نه سرد و نه از چیزایی ک تابحال سر کلاس دادن هیچکدومو تابحال لب نزده اما دیگه بخاطر رای اکثریت قبول کردم و بردم . یک قابلمه بزرگ سوپ جو با مرغ و ۲۰ تا کاسه و قاشق یکبار مصرف(بچه اای کلاس ۱۶ نفرن).  ظهر موقع اومدنش ب خونه که با دوستش نیکا می اومدن پرسیدم خودت هم سوپ خوردی ؟ گفت بله خانممون گفت هرکی میخاد زنگ تفریح بره تو حیاط باید سوپ بخوره و این شد که منم ۲ قاشق خانممون کشید و ...
16 آذر 1397

توچی میخوای من چی میخوام

محمدصادق:عطرین تو بزرگ بشی میخای چادری بشی یا مانتویی؟ عطرین : مانتویی محمد صادق: اونوقت خدا دوستت نداره من میخام زنم چادری باشه عطرین : منم میخام مردم اسباب بازی فروش باشه محمد صادق : منم میخام وقتی بزرگ شدم هم فوتبالیست بشم هم اسباب بازی فروش😍😅😘
28 بهمن 1396
1