یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

اطاعت از دستور

1392/9/11 20:54
نویسنده :
289 بازدید
اشتراک گذاری

از بس که من با این گوشی تلفن راحتم و جور شدیم با هم نیشخنددیگه مامان وقتی گوشی را میخواد به من میگه برم بیارمش . مثل امشب که بهم گفت عطرین جون برو گوشی را بیار .منم اولش یک کم نگاش کردم بعد به لحن خودم (همون که حرف میزنم منتها بدون حروف الفبا) پرسیدم تلفن؟؟؟؟؟؟ سوالمامان هم گفت بله بیارش . منم قشنگ گوشی را برداشتم اوردم تحویل دادم.

 

مادر نگار : عطرین مدتهاست با لحن خاصی که دقیقا قابل فهمه حتی برای غریبه ها ، حرفاشو میزنه . این موضوع وقتی با تلفن حرف میزنه خیلی مشهوده . اَ دَ بَ دَ میکنه اما بیشتر با اواهایی که از حنجره اش تولید میکنه حرف میزنه .خب نوشتن اوا غیر ممکنه اما اگه حرف بزنه خوب میفهمیم که سوال کرد؟چیزی خواست؟صدامون کرد؟یا.....امشب هم با همین لحن پرسید تلفنو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد که من گفتم اره اون وقت اوردش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)