برای هدی
دیشب از ذوق اومدن هدی جون به خونمون کارهام حسابی جالب و خنده دار شده بود
اول برای جلب توجهش شل شلکی راه میرفتم و میگفتم طوطو، طوطو نمایش اجرا میکردم مثلا . ساعت چنده ؟یک و نیم نصفه شب
بعد خواستن دست از سر لب لو ثمین که در حال نابود شدن بود بردارم .یک کیسه دادن دستم که توش مهر و تسبیح بود منم تسبیحو گرفته بودم دستم و اروم میگفتم پیس پیس بعدشم سرمو گذاشتم رو مهرو سجده کردم. حالا ساعت چنده؟ دو
بعد مامانم و هدی داشتن اروم حرف میزدن ثمین بیدار نشه منم اداشونو در می اوردم و از ته حلقم یک چیزهایی میگفتم که دیگه اینها از خنده روده بر شده بودن . هی اینا حرف میزدن هی من اداشونو در می اوردم البته بگما من ادای اونها رو که در نمی اوردم منم داشتم یواش حرف میزدم مثــــــــــــلا .ساعت هم که شده بود 3
تازه این میون کارای همیشگیم هم بود . پیدا کردن جای چیزی که قایم کرده بودن مثـــــــــــــــــــــــــــــلا . یا بوسیدن مامانم رد هم و .....
دیشب شب خوبی بود . من خیلی خوشحال بودم . هدی هم همینطور . اینو از روی خنده های بی پایانش و قربون صدقه های فراوانش و فیلم گرفتنهای بی امانش فهمیدم