یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

خونه تکونی

1392/12/21 16:8
نویسنده :
561 بازدید
اشتراک گذاری

 چه سه تا اخر هفته های خوبی بود .اول اصفهان بعد قم و اخریش این هفته که به من خیلی خوش گذشت صبح که از خواب پاشدم دیدم به به همه مبلا وسط اتاق ،کلی دستمال و اسپری و شلنگ اب و یک نردبون هم اون وسط بود . من تا حالا خونه تکونی ندیده بودم و خونه تکونی برام خیلی جالب و هیجان انگیز بود . برای خودم عروسی گرفته بودم با این همه چیز جالب و در دسترس . از همه جالبترش نردبون بود . بابا رفته بود بالاش تا شیشه اتاق ثمین جون را تمیز کنه و بعد وقتی از اتاق رفت بیرون یهو صدای منو شنید که داشتم میگفتم بابا بیا وقتی اومد من روی اخرین پله نردبون بودم .تشویق بابا هم مامانو صدا زد و دوتایی باهم شاخهاشون پیچ خورد اومد بالاخنده بله برای اولین بار و بدون هیچ کمک و اموزشی خودم دویدم اومدم بالای نردبون .کلی هم کمکشون دستمال کشیدم و همه دوستان میدونن که تو این کار دیگه حرفه ای هستم

 

 

من در حال فتح اخرین پله و بابا همچنان نگران

 

 پی نوشت:از بس انگشت مبارکم یکسره تو چشم و چار این تی وی بود اونم از روی میز بلند شد و رفت روی دیوار نشست این اخریا همه زندگیم روی میز تی وی سپری میشد همون جا مینشستم میخوردم میخوابیدم. تی وی فدای سرم، چشمام خراب میشد .اینم مدرکش

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

لیلا
20 فروردین 93 21:27
سلام خوشحال میشم ب وبلاگم سر بزنین منتظر نظرای خوبتون هستم عزیزم وبتون برام باز نمیشه چند بار سعی کردم نشد