خونه تکونی
چه سه تا اخر هفته های خوبی بود .اول اصفهان بعد قم و اخریش این هفته که به من خیلی خوش گذشت صبح که از خواب پاشدم دیدم به به همه مبلا وسط اتاق ،کلی دستمال و اسپری و شلنگ اب و یک نردبون هم اون وسط بود . من تا حالا خونه تکونی ندیده بودم و خونه تکونی برام خیلی جالب و هیجان انگیز بود . برای خودم عروسی گرفته بودم با این همه چیز جالب و در دسترس . از همه جالبترش نردبون بود . بابا رفته بود بالاش تا شیشه اتاق ثمین جون را تمیز کنه و بعد وقتی از اتاق رفت بیرون یهو صدای منو شنید که داشتم میگفتم بابا بیا وقتی اومد من روی اخرین پله نردبون بودم . بابا هم مامانو صدا زد و دوتایی باهم شاخهاشون پیچ خورد اومد بالا بله برای اولین بار و بدون هیچ کمک و اموزشی خودم دویدم اومدم بالای نردبون .کلی هم کمکشون دستمال کشیدم و همه دوستان میدونن که تو این کار دیگه حرفه ای هستم
من در حال فتح اخرین پله و بابا همچنان نگران
پی نوشت:از بس انگشت مبارکم یکسره تو چشم و چار این تی وی بود اونم از روی میز بلند شد و رفت روی دیوار نشست این اخریا همه زندگیم روی میز تی وی سپری میشد همون جا مینشستم میخوردم میخوابیدم. تی وی فدای سرم، چشمام خراب میشد .اینم مدرکش