یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

عیدانه

1393/1/2 1:24
نویسنده :
313 بازدید
اشتراک گذاری

دومین سال نوی من حدود ساعت هشت و نیم شب تحویل شد . بعد از یک خونه تکونی مفصل به کمک دایی مهدی و بابا مسعود تحویل گرفتن سال نو توی این خونه که از تمیزی و زیبایی برق میزد خیلی چسبید . بخصوص در کنار هفت سین زیبا و پر از ابداع مامانم و البته همه جا ثمین بود که منو بازی میداد یا نگه میداشت تا بقیه به کارهاشون برسن .

دو ساعتی مونده به تحویل مامان و بابا گفتن یک تمیز کاری دیگه هم بکنیم و اماده شیم . منم پشت سرشون راه افتادم کمک کنم . از یک طرف اونا جارو برقی میکشیدن از یک طرف من کاسه بشقاب هارو از کابینتها در می اوردم میریختم وسط هال . اونا رومیزی را صاف میکردن من میکشیدمش پایین. اونها مبلارو دستمال میکشیدن من مداد رنگی هارو پخش سالن میکردم . چنین کمک حالی بودم من !

هفت سین با اینکه از صبح عید اماده بود اما همچنان مثل چند روز گذشته تو اتاق ثمین قرنطینه بود تا نیم ساعت به تحویل که از قرنطینه در اومد و  توی سالن جا خوش کرد . و منم انصافا دختر خیلی خیلی گلی بودم و بهش دست نزدم .

چند سال بود که سال تحویل اصفهان بودیم و با بقیه فامیل . امسال ازین جهت متفاوت بود . تهران بودیم و خودمون 4 نفری.

لحظات خوشی بود و من با اینکه معنی عید و سال نو و هفت سین را نمیدونستم اما به فراست فهمیده بودم امشب یک خبری هست .نشونه اش هم اینکه همه مون لباسهای نو پوشیدیم اما هیشکی دَدَر نرفت .

سال جدید و با روبوسی و عیدی گرفتن شروع کردیم و من و خواهرم رقصیدیم و شادی کردیم . برای شام چلو ماهی خوردیم دستپخت رستورانی در فرحزاد و به این ترتیب با سال 92 خداحافظی کردیم .

اینجور که مامانم تعریف میکنه مسافرت عید دیگه تبدیل به یک سنت توی خانواده ما شده . قبلا ها، گشت و گذار در شهر ها و استانهای ایران عزیزمون بوده و بعد که همه شهرها و جزیره های ایران را دیدن ، نوبت به کشورهای دیگه رسیده . استثناش هم پارسال بود که من هنوز خیلی نینی بودم و سفر سخت بود. برنامه سفر امسال رفتن به عتبات عالیاته . این سفر زیارتی و مهمون پدر هستیم و با پدر و مادر و دایی و خاله میریم .

امشب شام منزل دوستمون خانم منصوری دعوتیم و قراره فردا به اصفهان بریم چون پروازمون از اونجاس

 

 

دقایقی قبل از تحویل سال

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خواهر مامان
1 اردیبهشت 93 1:35
سلام به خواهر گلم. نوشته هات مثل همیشه جذاب وخواندنی بودن. خصوصا برای خاله ای که از خامه عسلش(عطرین)حسابی دور افتاده وعشق دیدن این فرشته کوچولویه به تمام معنا گاه وبیگاه بیتابش میکنه. عطرین طلاییه خاله از دور میبوسمت نفسم . مرور نگاهای مهربونت غم غربت رواز یادم میبره وخستگیامو در میکنه. همه قشنگی های دو دنیا رو از خدای مهربون برای تو وثمین میخام. خواهر خوب و مهربونم چقدر منو شرمنده کردیمثل همیشه به من و دخترهام لطف داری چقدر ثمین و عطرینم خوشبختن به خاطر داشتن همچین خاله ای. خودت خوب میدونی که عطرین هم بین تو و بقیه فرق میذاره و از همون خیلی کوچیکیش تورو یک جور دیگه دوس داشت و داره . اونم همه دخترهای محجبه خوشگل توی تی وی رو به شکل خاله میبینه و براشون ذوق میکنه همیشه هم اسمت سرزبونشه . سه تاییمون میبوسیمت