عیدانه
دومین سال نوی من حدود ساعت هشت و نیم شب تحویل شد . بعد از یک خونه تکونی مفصل به کمک دایی مهدی و بابا مسعود تحویل گرفتن سال نو توی این خونه که از تمیزی و زیبایی برق میزد خیلی چسبید . بخصوص در کنار هفت سین زیبا و پر از ابداع مامانم و البته همه جا ثمین بود که منو بازی میداد یا نگه میداشت تا بقیه به کارهاشون برسن .
دو ساعتی مونده به تحویل مامان و بابا گفتن یک تمیز کاری دیگه هم بکنیم و اماده شیم . منم پشت سرشون راه افتادم کمک کنم . از یک طرف اونا جارو برقی میکشیدن از یک طرف من کاسه بشقاب هارو از کابینتها در می اوردم میریختم وسط هال . اونا رومیزی را صاف میکردن من میکشیدمش پایین. اونها مبلارو دستمال میکشیدن من مداد رنگی هارو پخش سالن میکردم . چنین کمک حالی بودم من !
هفت سین با اینکه از صبح عید اماده بود اما همچنان مثل چند روز گذشته تو اتاق ثمین قرنطینه بود تا نیم ساعت به تحویل که از قرنطینه در اومد و توی سالن جا خوش کرد . و منم انصافا دختر خیلی خیلی گلی بودم و بهش دست نزدم .
چند سال بود که سال تحویل اصفهان بودیم و با بقیه فامیل . امسال ازین جهت متفاوت بود . تهران بودیم و خودمون 4 نفری.
لحظات خوشی بود و من با اینکه معنی عید و سال نو و هفت سین را نمیدونستم اما به فراست فهمیده بودم امشب یک خبری هست .نشونه اش هم اینکه همه مون لباسهای نو پوشیدیم اما هیشکی دَدَر نرفت .
سال جدید و با روبوسی و عیدی گرفتن شروع کردیم و من و خواهرم رقصیدیم و شادی کردیم . برای شام چلو ماهی خوردیم دستپخت رستورانی در فرحزاد و به این ترتیب با سال 92 خداحافظی کردیم .
اینجور که مامانم تعریف میکنه مسافرت عید دیگه تبدیل به یک سنت توی خانواده ما شده . قبلا ها، گشت و گذار در شهر ها و استانهای ایران عزیزمون بوده و بعد که همه شهرها و جزیره های ایران را دیدن ، نوبت به کشورهای دیگه رسیده . استثناش هم پارسال بود که من هنوز خیلی نینی بودم و سفر سخت بود. برنامه سفر امسال رفتن به عتبات عالیاته . این سفر زیارتی و مهمون پدر هستیم و با پدر و مادر و دایی و خاله میریم .
امشب شام منزل دوستمون خانم منصوری دعوتیم و قراره فردا به اصفهان بریم چون پروازمون از اونجاس
دقایقی قبل از تحویل سال