این درسهاروکجاخوندی؟این مشقهارو...
عمده خرابکاری من ظرف برنجه که روزانه سرش ایستادم و دارم با برنجها بازی میکنم و پخش میکنم . امروزدیگه عملم رفت بالا و چند مشتش رو ریختم کف آشپزخونه . مامان تا دید با لحن ناراحتی رو به من پرسید وای این برنجهاروکی ریخته؟منم ریلکس جواب دادم ثمین!!!!!!!!ثمین این شکلی شد منم که برای خودم تو افق سیر میکردم این شکلی
عصری بابا همه مارو برد خرید . اما تنها کسی که یک خرید حسابی کرد من بودم. برای افطار رفتیم رستوران و بعدش هم رفتیم پارک آبشار. موقع برگشت به خونه سر خیابون فرعی که رسیدیم ذوق زده گفتم اِسیدیم{رسیدیم} مامان با تعجب گفت چی ؟یکبار دیگه بگو؟ دوباره گفتم رسیدیم و به سمت کوچه مون اشاره کردم که یعنی بابا باید بپیچه یعنی یک همچین بچه باهوش خوردنی هستم من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی