یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

از دوشنبه تادوشنبه

1393/6/17 3:37
نویسنده :
350 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه گذشته عصری رفتیم پارک. شبش هم مریض شدم به همین راحتی! سرماخوردگی ویروسی و به قول دکترم بیماری شایع شهر. اینم عکساش

 

 

چهارشنبه شب ، از مهمونهای آلمانیمون{دایی جون ،همسر آلمانیش و بچه ها} در یکی از باغهای درکه پذیرایی کردیم. بخصوص من که نمی شناختمشون و مریض هم بودم ازشون پذیرایی گرمی به عمل آوردم!!!!!!!!!!!!

 

باز خدا پدر اون کسی رو بیامرزه که با دادن یک بادکنک به من باعث وبانی خیر شد .با مهمونا بادکنک بازی کردم و باهاشون دوست شدم.

 

صبح جمعه اش ما دعوت شدیم به صرف صبحانه در رستوران هتل محل اقامتشون و این بار با تمهیدات مامانم دیگه غریبی نکردم و دوستانه برخوردکردم.

 

و البته با دیدن حوضچه آب و گیردادن بهش از خجالت هر دو بار دراومدم....

 

برای قدم زدن هم به اتفاق رفتیم پارک. و بیشتر من کالسکه رو آوردم تا اون منو...

 

بالاخره دیدارشون از تهران تمام شد و در آخرین دقایق با دعوت از ثمین برای همراهیشون به اصفهان من تنها موندم برای گذروندن یک هفته سخت...

 

 

عفونت گلو و تب شدید که سه روز ادامه پیدا کرد و 4 تا دندون کرسی که همزمان در حال تشریف فرمایی هستن و البته دوری از ثمین ، هفته خاطره انگیزی رو رقم زد.و دوشنبه برای تسکین دردهام و بهونه نگرفتن برده شدم به سرزمین عجایب جایی که مامان و بابا بخاطر داشتن یک خاطره تلخ ازش ، 10 سال بود {درست 10سال} دیگه پاشون رو هم اونجا نگذاشته بودن.

 

منم که عشق رانندگی ، پشت هرچی فرمون و شبه فرمون بود نشستم و کیف کردم. خیلی هم حرفه ای میروندم یک دستی!

 

2 نوبت 2 مدل قطار هم سوار شدم . اما استخر توپ که بعد از کلی رفت و امد بابا شارژش کرد، چون دیگه خسته بودم و مامانم هم اجازه نداشت بیاد و باید تنها میرفتم ، نرفتم و هرچی خانمه تلاش کرد من تسلیم نشدم بنابراین برای نسوختن شارژش باز هم سوار قطار شدم 

 

 

ولی در کل با همه مریضی و بی حوصلگیم خیلی خوشم اومد . جوری که کالسکه ام که به جونم بسته برای دو ساعتی از چشمم افتاد.

و این بود از دوشنبه تا دوشنبه 

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

سحر
19 شهریور 93 11:57
آخی عطرین جون مریض شده بوده، ان شاءالله که الان حالش بهتره؟ ا بله مریش شده هنوز هم معلوم نیست چی شده چون تنش دونه ریز ریخته شاید ازون بوده شاید از دندونش شاید از گلوش ممنون از احوالپرسیتون
هستی مامی
31 شهریور 93 11:52
انشا الله که بهتر شی عزیز خاله به ما هم سر بزن خوشحال ممنونم حتما