یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

نظرات (5)

الهام مامان علیرضا
6 خرداد 92 23:58
تبریک میگم عزیزم
به خوبی و خوشی



فدات بشم مرسی
تمنا
7 خرداد 92 0:03
وای عزیزمممممممممممم
چه فرشته ااااااااای

هزارماشالااااااامعلومه خیلی خوشمزه است عطرین

خانوم با افتخار لینک شدین...


چشمات قشنگ میبینه دوستم حتماسراغ ما بیای ها من خیلی منتظرم
خاله الهام
8 خرداد 92 9:04
تولد ثمين جون مبارك هميشه به شدي عزيزم


خیلی ممنون زنده باشین ایشالا تولد ارتمیس جون
الهام مامان علیرضا
10 خرداد 92 11:07
مبارکه عزیزم
بابا ما کجا و فکر بد کجا؟؟
ما همش فکرهای خوب می کنیم


الهام جون بخصوص شما که اصلا اهل فکرای غیره نیستی بویژه در کلاس درس اقا علیرضا که اصلا قدرت پرواز فکری شما به جاهای دور دست تقویت نشده
عمه مهدیه
13 خرداد 92 1:36
الاهی فداش شم اولین دیدارمون به یادموندنی ترین لحظه شد.یه سفید برفی کوچولوی ناز نازی بی نهایت خوشگل را که مثل فرشته ها میموند بغل کردم.یادش بخیر



عمه جونم سلام خوبین شاینا جون خوبه ،منم همینطور اون شب خیلی خوشحال شدم که دیدم یک عمه مهربون با یک دختر عمه خوشگل دارم مرسی صدتا بوس