یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

اولین تئاتر

1393/10/26 11:59
نویسنده :
423 بازدید
اشتراک گذاری

برای اولین بار در زندگیم رفتم تئاتر. مامان و بابا نگران بودن که شاید من خوشم نیاد و نَشینم و مجبور بشن نصفه کاره بیان خونه . یکی از دلایلی که توی این دو سال هم با وجود علاقه زیاد به تئاتر نرفتن همین بود . 

اما انصافا همکاری کردم و تا آخرش نشستم . با اینکه چیزی متوجه نمیشدم اما خوشحال میشدم که مردم میخندن و به مامانم نگاه میکردم و لبخند میزدم . موقع آهنگ  هم ، منم مثل بقیه دست میزدم . هیچی دیگه قرار شده این هفته هم برن.چشمک

 

 

 

 

مامان نوشت: قبل رفتن برای اینکه امادت کنیم گفتیم میخواهیم بریم تولد . آخه تولدو خیلی دوست داری و تئاتر هم کمدی موزیکال بود . بعد که تموم شد و سوار ماشین شدیم گفتی پس کی میریم تولد؟!!!!!!

پسندها (4)

نظرات (2)

✿ مه آ سا✿
10 بهمن 93 20:22
سلام عزیزم چه دختر نازی داری عزیزم بیای پیشم خیلی خوشحال میشم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرسی نظر لطفتونه حتما باعث افتخاره
فاطمه
30 تیر 94 17:55
عالیه !!!

پاسخ
ممنون لطف داری