یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

اولین مشهد من

1394/1/22 21:40
نویسنده :
690 بازدید
اشتراک گذاری

واما الوعده وفا

اینک این شما و این هم گذری بر نوروز

در پست قبل گفتم که تحویل امسال متفاوت از هرسال بود . برخلاف همیشه که تحویل سال خونه و در کنار هفت سین بودیم ، تحویل سال در خیابان بودیم و کنار حرم مطهر امام هشتم .

امسال تصمیم گرفتیم قبل از سال تحویل به سفر برویم تا بتونیم چند روزی  رو هم در اصفهان سپری کنیم . برای همین روز پنجشنبه 28 به طرف مشهد به راه افتادیم .

ناهار را در شهمیرزاد نزدیکی سمنان صرف کردیم و شام هم به صرف الویه در ماشین ، تا زودتر به مقصد برسیم . ساعت 1 بامداد رسیدیم و به منزلِ دوست قدیم بابا ، به عنوان میزبان وارد شدیم . دوست نامبرده و خانم و پسر بزرگش برخلاف اصرار ما هنوز بیدار بودن و از ما استقبال کردن .

فردا صبحش من با دختر کوچولوشون اشنا شدم و انقدر با هم اخت شدیم که حتی حاضر نشدم با مامان  بابام به حرم برم و خونه موندگارشدم .

شب سال تحویل شام رو مهمون دوستمون بودیم و بعد از شام به همراه اونها برای تحویل به حرم رفتیم . از 4 تا خیابون اونطرفتر ماشینهارو پارک کردیم و پیاده رفتیم . وقتی رسیدیم یکساعتی تا تحویل وقت بود. درهای حرم که بسته بود اما روبروی باب الجواد و همین سمت خیابون ایستادیم . دوستمون اصرار عجیبی داشت که حتی از نرده های وسط خیابون هم رد نشیم و همین طرف بمونیم که بعدا فهمیدیم چرا؟!!!!

لحظات بسیار نابی بود و برای ما یک تجربه تازه و نو . سال را نو کردیم در حالیکه دلهامون گره خورده به مهر سلطان توس و چشمها خیره از تلالو گنبد طلایش و مشاممون معطر از عطر فاطمی و رضوی بود .

و با اینکه در بدو ورودمون خیابون خلوت بود ،موقع تحویل حتی جا برای ایستادن هم کم بود و میخواستیم که برگردیم در ترافیک سنگین انسانی گیر کردیم و تازه معنی اونهمه اصرار دوستمون رو فهمیدیم .

روزها جاهای دیدنی مشهد مثل فردوسی ، باغ وحش وکیل اباد و شاندیزرفتیم وشبهارو در حرم زیارت میکردیم . و اوقات فراغتم! من مشغول بازی با همبازی جدیدم بودم .

نهایتا روز پنجم فروردین مشهدرو ترک کردیم و به طرف اصفهان به راه افتادیم .

شهمیرزاد در نزدیکی سمنان ، برای ناهار توقف کردیم

 مامانم با سبزه ای که انداخته بود تا توی سفر هم هفت سینش رو بچینه

اینم هفت سین سفری

خانم دوستمون ظروف هفت سین برامون اورد غافل ازینکه نمیدونست خودمون هم هفت سین داشتیم . اینجا هر دو سری کنار هم چیده شده با ماهی هایی که از تهران برده بودیم .

  به محض اینکه اوقات فراغتی می یافتم میرفتم بالا پیش دوستم .البته باید بگم منو خیلی دوست داشتن و اگه نمی رفتم خودشون صِدام میزدن

صحن جمهوری و منی که از شلوغی خوشم نمیاد

باغ وحش وکیل اباد ، برای من حیواناتش جالب بود و برای مامانم حس نوستالژیش. همش میگفت  چقدر یاد بچگیم میفتم که اومدیم اینجا والبته این حسش یک ربطی هم به تیپ و فیافه بازدید کنندگان داشت!

لامصب کرایه این پونی ها از اژانس هم گرونتر بود 5 متر رفت و برگشت 5000 تومن. لااقل نذاشت یک عکس درست حسابی بگیریم بصرفه

در حاشیه سفر:

1-توی دستشویی رفتن و جیش گفتن از خودم همکاری فراوون نشون دادم که قابل تقدیره.در مسیررفت کلا دو بار رفتم دستشویی ، یکی وقت ناهار در رستوران یکی اول شب در نیشابور ،و مامانمو که خیلی نگران این سفر بود از خودم راضی کردم ،راضــــــــــــــــــــــــــــــــیجشن

2-کلا ادم دیرجوشی هستم اما خدا نکنه از یکی خوشم بیاد . همون روز اول با خانواده دوستمون جور شدم . و واقعا به سختی ازشون جدا شدم . صبحها به محضی که دوست بابا صدا میزد {با لهجه مشهدی بخونین} عطرررررررین،  کجایی عطرین ؟ بدو بیا ! جواب میدادم : دویدم و به زورِ مامان فقط در حد یک دستشویی رفتن صبر میکردم و بعد شلیک میشدم سمت بالا . صدایِ جااااانم عطرین ، عزیزم عطرینِ اقای جعفری توی کل 3 طبقه میپیچید و البته حسادت دخترک کوچولوشون هم حسابی گل میکرد . جوری که یک شب که قرار بود بالا بخوابم با خاموش شدن چراغها ناگهان صدای گریه ام به هوا بلند شدگریه و مامان که هنوز بیدار بود به دنبالم امد . مامان دوستم هم گفت که دخترش در تاریکی از خجالت من در اومده و یک گاز محکم بمن گرفته که دیگه من باشم باباشو  از دستش در نیارمشیطان

3-قبل از عید مامان با گرفتن رژیم حدود 8 کیلو کم کرده بود و به کسی هم نگفته بود تا اصفهان که  همه میبیننش بهش بگن وااای چقدر لاغر شدی و ازین حرفا ....  . اما خدا بگم این رستوران احسان و پسران کریم و ارم شاندیز و عمارت عتیق و فست فودهای مشهدو به زمین گرم بزنه که یک شب مونده به رفتنشون به اصفهان وقتی مامانم رفت روی وزنه زد تو صورتش و گفت خدا مرگم بده 4 کیلوش برگشته و کلی ازحمتهاش نقش بر اب شد .شاکی

پسندها (7)

نظرات (7)

♥ایدا♥
27 فروردین 94 13:30
سلام خوش حال میشم به من سرزنید اپم
♥ღ مه آ سا♥ღ
27 فروردین 94 21:15
عزیزم آپم خوشحال میشم بیای وبم و برام نظر بدی عزیزم
مامان محمد طاها
29 فروردین 94 12:33
زیارتت قبول عزیزم ، همیشه و همه جا خوش باشی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلامت باشید مرسی گلم
مامان ریحانه
29 فروردین 94 18:20
خوش به سعادتتون دوست عزیز که هنگام نو شدن سال در کنار حرم باصفای آقا علی بن موسی الرضا بوده اید هر کجا و همه جا التماس دعا دارم عزیزم سفرنامه ی خوب و دلنشینی بود امیدوارم که همه جا در کنار عزیزانتون خوش باشید در وصف شهمیرزاد خیلی شنیدم اگه خدا بخواد ما هم ممیخوایم یه سفر یکی دو روزه داشته باشیم به این مکان و در مورد رژیم در نوروز عزیزم اصلا نمیشه روش حساب کرد خودت و ناراحت نکنه امیدوارم دوباره جبران بشه و در آخر عکسهای عطرین جون در کنار ثمین جون و مامان و بابای مهربونش خیلی قشنگ و زیباست ببوسید از طرف من عطرین زیبا رو ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خیلی متشکر ازین همه اظهار لطف و محبت دوست خوبم بله برای خود ماهم تجربه جدید و جالبی بود انشالا قسمت همه بشه شهمیرزاد هم خیلی با صفاس برین و جای مارم خالی کنین رژیم که به فنا رفت الان باز کم شدم ولی چه فایده عید میخواستم خوشگل باشم که نشد
مامان هانا و آریا
31 فروردین 94 16:56
سال نو مبااارک عزیزم خوشبحالتون چه سعادتیزیارت قبول عطرین جون و ببوس عزیزم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ممنونم ایشالا قسمت همه باشه چشم میبوسمش
مامان علی
4 اردیبهشت 94 7:31
خوش به سعادتتون که موقع تحویل سال در حرم اما رضا بودید انشاالله سال خوب و پر برکتی داشته باشید ماشاالله به عطرین عزیزم که همه عاشقش شدند خدا رو شکر که موقع دستشویی رفتن همکاری کرده مامانی عید و رژیم گرفتن محاله... عیب نداره انشاالله به زودی دوباره کم میکنی عکس ها سفر هم بسیار زیبا

پاسخ
ممنون قسمت شما باشه ایشالا خداروشکر خیلی همکاری کرد شمام نظر لطفتونه
امیر مهدی
4 اردیبهشت 94 18:05
سلام عزیزم زیارت قبول خوش به سعادتت ایشالا همیشه قسمتت بشه بری به پابوس امام رضا (ع) و واسه منم دعا کنی. باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ
سلام ممنون ایشالا قسمت شما باشه