یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

با دوستان هم محله ای

1394/5/11 19:42
نویسنده :
973 بازدید
اشتراک گذاری

لحظات خوش یک قرار عصرانه بعد از مدتها با دوستان هم محله ای ؛

 

 

 

 

ایستاده :رستا ، بعد ارامه و روژان

 

 

الینا

 

 

من و نیکان

 

 

 

 

 

عکس زیاد  هست منتها آخرش موفق نشدند همه مونو توی یک عکس جا بدن . آخه هرکدوم فیکس میکردن اون یکی رفته بود سراغ یک بازی دیگه

 

کلا خوش گذشت . بخصوص که دوسالی میشد مامانها همدیگه رو ندیده بودن . منم از ذوقم غذامو که خوردم هیچ نصف نسکافه مامانم خوردم!

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان مریم
28 مرداد 94 15:02
سلام عزیزم عکس ها قشنگ شده همیشه به شادی و تفریح

پاسخ
ممنون نظر لطفتونه
مامان محمد طاها
28 مرداد 94 23:25
عکسات عالیه عزیزم ... همیشه خوش و شاد باشی

پاسخ
چشماتون قشنگ میبینه مرسی شماهم همیشه شاد باشید
✓ مامان زهراღ
29 مرداد 94 9:26
خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیزم

پاسخ
ممنون محبت دارین خاله جون
فامی
29 مرداد 94 16:54
ممنون دوستم که اومدی و همدیگرو دیدیم. عطرین ناز رو ببوس

پاسخ
ماهم از دیدار شما خیلی خوشحال شدیم امیدوارم زود زود دوباره همو ببینیم
مامان راحله
30 مرداد 94 16:56
ماشالله خدا براتون نگه داره

پاسخ
ممنون عزیزم
مامان
28 شهریور 94 20:03
سلام چه خوب که شما و عطرین جون تنها نیستید. من اینجا هم خودم تنهام هم بچه هام

پاسخ
سلام . ما هم تنهاییم . گفتم اولش این دوستانو بعد دوسال میدیدم . البته از هیچی بهتره . راستی شما کجایین مگه