یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

اولین مسافرت بااتوبوس

1394/5/14 19:43
نویسنده :
594 بازدید
اشتراک گذاری

بار اول بود برای من . ولی هیجان مامانم بیشتر بود . فکر میکرد :

اگه نشینه و بخاد همش راه بره 

اگه دستشویش بگیره

اگه حالش بد بشه 

باباشم که همراهمون نیس...

از دو روز قبل هم فرهنگ سازی میکرد راجع به اتوبوس و قوانینش برای من

آخرش هم برای صبح زود بلیط گرفت که اگه مشکلی پیش اومد لااقل روز باشه

شب قبل هم زادیتن داد بخورم 

و ساعت حرکت 6 صبح 

.

.

.

 همه اینا جواب داد 

خوابیدم تا وقتی که فیلم گذاشتن و با صداش بیدار شدم 

صبحانه از قبل ،تدارک دیده شده رو خوردم و 

کم کم هوشیار شدم و 

اومدم پایین و

کنار ثمین و 

با دختر خانم صندلی جلویی که چشم ازم برنمیداشت و بهم چیپس داد و

با صندلی عقبی ها و 

دیگه اخراش مامان التماس میکرد یخورده دیگه بشین میرسیم 

درکل تجربه خوب و رضایت بخشی بود 

بویژه برای مامان که از هولش دراومد

شاهد هم اینکه موقع پیاده شدن

با اون تیپ گردشگری بانمکم

"کوله به پشت و کلاه" 

ازجلوی راننده که ردشدم لپمو کشد و گفت 

تو کجا بودی ازون وقت تاحالا ،ماشالا

 

 

 

 

لحظه ورود 

 

 

بعدصبحانه و من هنوز خواب آلوام

 

 

 

تعاملات با عقبی ها

 

 

رصد کل اتوبوس 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان راحله
30 مرداد 94 16:55

پاسخ
ازینهمه محبت شرمنده شدیم