سفربه مشهد
موقع سال تحویل بابا مسعود به من یک ماشین کنترلی عیدی داد و به ثمین صد هزار تومن و یک پاکت به مامانم
خاله خندید و گفت این دفعه دیگه کی بارداره ؟ ***1
مامان که هرگز فکرشم نمیکرد با تعجب به کاغذ خیره شد . میتونست بفهمه بلیط هواپیماس منتها مقصدو پیدا نمیکرد.
بابا کمکش کرد و گفت مشهد
مامان دچار احساسات متضاد شد هم خوشحال هم شوکه هم ناراحت
قبلا حرفاشونو با بابا زده بودن . اصلا قرار نبود با هواپیما بریم مشهد . اما ؛ اما بابا مامانو سورپرایز کرده بود و در واقع کار خودشو کرده بود .
یکی از دلایل اصلی مشهد رفتن البته من بودم . چند وقتی قبل عید به بابا گفتم دلم میخاد سوار هواپیما بشم . و از شنیدن خبرش هم خیلی خوشحال شدم . ***2
چون روز مادر هم بابا با یک گوشی مامانو غافلگیر کرده بود ، مامان به ثمین گفت بابا مشکوک شده دیگه نمیشه کاراشو حدس زد
روز 7 عید برگشتیم تهران و فردا ۸ صبح پرواز کردیم مشهد
پیش دوستامون و بخصوص زینب جون خیلی بمن خوش گذشت
غیر از زیارت و خرید و عمارت عتیق , این دفعه یک موجهای خروشانم رفتیم
بمن که خیلی خوش گذشت
خیلی خیلی اینقدر که از فرداش میپرسیدم کی میریم دوباره
و بااینکه اولین بارم بود اما با شجاعت رفتم توی سرسره ها
از 11 صبح تا 9 شب توی آب بودم و همون موقع دوش گرفتن خوابم برد
روز آخر هم دلم نمیخواست از مشهد برگردم و با گریه جدا شدم
هفت سین فرودگاه مهرآباد
باذوق نشستم کنار پنجره
موقع تیک آف با لحنی که میخواستم ازش کم اوردن معلوم نباشه گفتم سرم گیج رفت ترسناکه و بعد کاور رو دادم پایین
هفت سین فرودگاه مشهد
شب لیله ارغائب و حرم امام رئوف . پسردائیم و زندایی هم مشهد بودن . اون شب من و محمد صادق با هم بودیم
دوست خوبم زینب
چهاردهم فروردین و مشهد خلوت و زیارت وداع
***وقتی مامان منو باردار شد به کسی چیزی نگفت تا موقع تحویل سال و توسط یک نامه از طرف من و از بهشت به ثمین جون ، خبر ورودم به زمین رو داده بود و همه ازون نامه و مدل خبر دادن شگفت زده شدن
***2 موقعی که یکسال و نیمه بودم برای سفر به عتبات سوار هواپیما شده بودم اما خب مسلما یادم نمی اومد