ازین دست معاشرتها
عطرین : میخام با بابا برم دفتر
مامان : چرا؟
عطرین :چون میخام برم سر کار پول در بیارم
مامان : عطرین کف حموم ندو لیز میخوری
عطرین : میخام بازی کنم
مامان : اینجا که جای بازی نیس صب کن هوا گرمتر بشه بریم اصفهان بریم باغ اونجا اب بازی کن تو استخر
عطرین: چه حرفای خوبی میزنی منو یاد پدربزرگم میندازی
مامان : پدربزرگ ؟ کدوم پدربزرگ؟
عطرین : پدر شاینا دیگه
عطرین : مامان تیله ام افتاده پشت تخت
مامان غرغر کنان ، تخت را کشیده جلو و زیرش را وارسی میکند
عطرین (دست به کمر و منتظر ) حالا میخای یک مشکلی و حل کنیا
عطرین بعد از شنیدن کلی نصیحت های مادرانه : حرفات به دلم ننشست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی