یادداشت های کودکی من

من عطرینم غنچه ای که بتازگی برشاخه زندگی روئیده وقراره شکفتن وجودم وباز شدن یکی یکی گلبرگهای زندگیم رو اینجااززبون خودم وبه قلم مامانم بخون

ازین دست معاشرتها

1396/2/6 14:14
نویسنده :
376 بازدید
اشتراک گذاری

عطرین : میخام با بابا برم دفتر
مامان : چرا؟
عطرین :چون میخام برم سر کار پول در بیارمتعجب


مامان : عطرین کف حموم ندو لیز میخوری
عطرین : میخام بازی کنم
مامان : اینجا که جای بازی نیس صب کن هوا گرمتر بشه بریم اصفهان بریم باغ اونجا اب بازی کن تو استخر
عطرین: چه حرفای خوبی میزنی منو یاد پدربزرگم میندازی
مامان : پدربزرگ ؟ کدوم پدربزرگ؟
عطرین : پدر شاینا دیگه


عطرین : مامان تیله ام افتاده پشت تخت
مامان غرغر کنان ، تخت را کشیده جلو و زیرش را وارسی میکند
عطرین (دست به کمر و منتظر ) حالا میخای یک مشکلی و حل کنیاشاکی


عطرین بعد از شنیدن کلی نصیحت های مادرانه : حرفات به دلم ننشستمتفکر

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان صدرامامان صدرا
27 فروردین 97 20:33
ای جوووونم ماشالله خدا حفظش کنه😂😄

پاسخ
فدای لطفتون
مامان نفیسهمامان نفیسه
11 اردیبهشت 97 9:03
عزیزم ما تو مسابقه شرکت کردیم، خوشحال میشم 5 تا پست آخری منو لایک کنید! ایشالا جبران میکنم! چشمک