اغاز سال یک هزار و سیصد و نود و دو هجری شمسی
بهار امد بهار امد بهار مشکبار امد
نگار امد نگار امد....
خوش نقش ترین نگار هستی,پیچیده ترین راز افرینش, نور امیدم ,رخشان و خرامان و لطیف سر انگشتش را در توده سفید سالهای اتی عمرش لغزاند و اولین بهار عمرش را رقم زد.
عطر شیرین عطرینم نرم نرمک درگوشه گوشه زمان و مکانم رخنه میکند و مرا سرمست تر از همیشه در رویای داشتنش غرق میکند .اما نغمه کودکانه اش را که میشنوم در می یابم که رویایم به حقیقت پیوسته و من فرشته بلورین بهشتی را در اغوش گرفته ام .
گرمی و سبزی بهار در سلولهایم جریان یافته و من شور اغازم را با مکیدن قطره ای از شهد معطر وجودش دو چندان میکنم و همچنان که در اغوش میفشارمش , دلم با اندیشه خوشی بودن او و خواهرش گرمتر و سبز تر از همیشه میتپد.
عطرین عزیزم , دختر نازنینم , دوست داشتنم نه به اندازه تمام گلها و نه به تعداد ستارگان بی شمار و نه به وسعت اسمان و نه به گرمی افتاب و نه به هیچ اندازه ای از این دست نیست . دوست داشتنت هیچ حد و اندازه ای ندارد . همه این اندازه ها در مقابل عشق تو ادبیاتی بچه گانه است. من تو را بی نهایت دوست دارم .
تحویل سال جدید بر تو مبارک باشد و دعای خیرم برای دیدن صد سال از این سالها همراهت باد.
امضا:مامان